متن ترانه پویا جمشیدی به نام حواست نیست
افتادهام در ابتدای کوچهای بن بستاز دست دارم میروم، اصلا حواست هست!؟
بیرون زدم از خاطراتت برف میآمد
من گریه کردم آخر این قصه را باید
بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فکر ضجههای دفترم باشم
بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری کرد
بعد از تو تهران پابهپایم بی قراری کرد
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد
بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند
بعد از تو من زانو زدم، آینده را کشتم
دیوار میزد هی خودش را بر سر و مشتم
بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
کابوس تنهاتر شدن آیندهام را خورد
حس میکنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد
میخواستم باور کنی در من قیامت شد
از حسرت بازی دستت لای موهایم
از گریه هایم لابه لای آرزوهایم
از بوسههای آخرت، از دستِ بر دوشم
از لذت یک دوستت دارم در آغوشم
از من سکوت، از تو سکوت، از عشق پنهانی
لبخندهای زورکی در اوج ویرانی
انگار بغضی در گلویم گم شده باشد
انگار قلبم قسمت مردم شده باشد
انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده
انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند
انگار که بازندهام در اوج رویایت
پای پیاده میروم از آرزوهایت
از دورتر میبینمت این آخرین بار است
دنیا به ما یک زندگی کردن بدهکار است
غمگینم از آینده از تقدیر، غمگینم
دارم تو را در خاطراتم خواب میبینم
می فهمم این رفتن برایت آخرین راه است
دیوار من از زندگی یک عمر کوتاه است
من رفتنت را با دو چشم بستهام دیدم
از بوسههایت لابهلای گریه فهمیدم
قدِّ زمستانیترین روز خدا سردی
تا گریه کردم، گریه کردی.. برنمیگردی؟
اسم تو را در شعرهایم خط خطی کردم
وقتی نباشی من به دنیا برنمیگردم
باران ببارد آسمان عطر تو را دارد
بغضت گریبان میدرد تا صبح میبارد
لبخند دارم میزنم با اینکه دلتنگم
دارم برای زندگی با مرگ میجنگم
میبوسمت از دورتر این رشته محکم نیست
میبوسمت با اینکه لبهای تو سهمم نیست
میبوسمت، میبوسمت، تا درد پابرجاست
دلواپسم، دلواپسی از خندهام پیداست
بعد از تو حتی رد شدن از کوچه آسان نیست
حتی برای گریه کردن یک خیابان نیست
این خاطرات لعنتی بعد از تو بیرحمند
زانو زدن کنج خیابان را نمیفهمند
دارم تو را حس میکنم با دستِ در دستم
با هرکه باشی باز هم دلواپست هستم
ای کاش من تنها دلیل بودنت بودم
از سایهات نزدیکتر پیراهنت بودم
حالا من و ، تنها من و تنها دو چشمتر
از بیقراریهای عصر جمعه تنهاتر
لعنت به پایانی ترین ساعاتِ هر هفته
لعنت به رویایی که دیگر یادمان رفته
لعنت به آغوشت، به آغوشش، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض میآیی
لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار بودنت هستم
اصلا مگر راهی برای دیدنت هم هست؟
اصلا مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست؟
اصلا همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلا به شبهای بدون بودنت لعنت
*
باید تو را از راههای رفته برگردم
باید نفهمی قاب عکست را بغل کردم
باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
باید نفهمی بعد از این هم دوستت دارم
باید نفهمم خندهات، بیمن برای کیست
از دست دارم میروم، دیگر حواست نیست!
دانلود آهنگ حواست نیست از پویا جمشیدی
برچسب ها